مصاحبه آوای سبز با شاعر دلسوخته و جانباز، عیسی اشرفی
آوای سبز: گیلان از دیرباز مهد فرهنگ و تمدن بوده و مفاخر و مشاهیر زیادی از این استان سرسبز در عرصه های مختلف علمی فرهنگی هنری و … در سطح ملی و جهانی درخشیده اند. سید عیسی اشرفی یکی از شاعران دلسوخته از خطه املش یکی از دهها و صدها شاعر و نویسنده و اندیشمند به شمار می رود که از گیلان فرهنگ پرور و منطقه زیبا و سرسبز بخش رانکوه املش دیده به جهان گشود و آنگونه که خود می گوید روز تولد او روز تدفین مرحوم پدرش بوده است. وی از جمله شعرایی محسوب می شود که به زبان های فارسی و گیلکی شعر سروده و اشعار او از مضامین عمدتاً عرفانی و تغزلی برخوردار است.
وی در مصاحبه با آوای سبز گفت : سید باقر اشرفی پدر بزرگم و جدم سید اشرف که در مسجد روستای کجید اشکورات مدفون است زیارتگاه عاشقان بوده و هست ، می رسد ، که از همرزمان میرزا کوچک خان جنگلی بوده است. این شاعر عارف مسلک با بیان اینکه در دوران کودکی من با مشقت و سختی همراه بوده ، افزود: از همان دوران قریحه شعری داشتم و همواره با قرآن مانوس بودم بعدها با مطالعه در دیوان اشعار شعرای مختلف نیز غور و تفحص نموده و علاقه خاصی به منطق الطیر پیدا کردم که اشعار من بیشتر متاثر از آیه های قرآن مجید و مثنوی معنوی است و برخی از ابیات قرابت به ابیات منطق الطیر عطار نیشابوری دارد . سید عیسی اشرفی همچنین از تأثیر مولوی و مثنوی معنوی او بر اشعار خود خبر داد و افزود: در نشست ادبی که درباره مولانا در خوی استان آذربایجانغربی برگزار شده بود شرکت کردم. وی اظهار داشت: معتقدم حضرت مولانا در اشعار خود از کد استفاده میکرد. این شاعر عارف مسلک سپس در خصوص مفهوم قلزم و تفاوت آن با رویا مواردی بیان کرد.سید عیسی اشرفی در ادامه ابراز عقیده کرد: در ابتدا شعر سروده شد بعد ساختار و تکنیک آن شکل گرفت و تعریف شد. وی که درباره موضوعات مختلف و متعددی تاکنون شعر سروده و سرودههای او الهام گرفته از آیه های قرآن کریم و مثنوی معنوی مولانا است همچنین اظهار داشت که به تازگی یک کتاب را به اتمام رسانده که مراحل اداری ثبت مجوز آن طی و مجوز چاپ نیز دریافت کرده ام . این شاعر عارف مسلک که در جبهه های نبرد حق علیه باطل نیز حضور داشته و به درجه رفیع جانبازی نائل آمده، گفت:معبدعشق را در جبهه ها دیدم.
برحمن مرغ هوا
بیخبر از راه خبر در رسید روی سرت مرغ هوا می پرید
مرغ هوا آمده بالا سر جز خرد و عقل ندارد خبر
گاه به حرکت و گهی در سکون دل زهمین مرغ شده غرق خون
مرغ هوا باد خزان چون چرد آدم و حوا به جهنم برد
دانه گندم که شده دام ما لخت کند عورت و اندام ما
توطنه ی مرغ هوا شد بدان دانه از این مرغ بپا شد بدان
مرغ هوا در سه زمان شد خطر ظهر و سحر بعد نماز وتر
این سه زمان کوه به جنبش شده حيله زمرغ آمده دل غش شده
وسوسه و شیطنت اید بدل ذکر بگو مرغ شود روخجل
ذکر خدا وسوسه بیرون کند کوه چو لرزید شبیخون کند
کوه خطر اسلحه ناز شد فن به بدل شیوه پرواز شد
مرغ هوا سستی شمشیر دید خفته شد و بی پر و بالی خزید
وای بحالت چوخری کوه سخت مرغ هوا جفت شود با درخت
عقل فراري شود و چشم کور دل به سیاهی شرف از دل بدور
پای به آتش برود از جفا این همه شد حیله ی مرغ هوا
داد از این مرغ فریب و فساد هرچه هدف ، هرچه شرف شد به باد
مرغ هوا سر ز تنش کن جدا کوه شکن باش بذکر و دعا
مرغ نمیرد همه دم زتده است جسم ندارد. تو بدان بنده است
بنده حق دان که اوامر برد ذکر و دعا از پر و بالش چرد
آخر و اتمام سخن این بدان کوه شکن قابل تحسین بدان
کوه شکن مرغ هوا را شکست بال و پر مرغ به رحمن ببست
اشرف بیچاره خدا خسته شد مرغ چرا روی سرش بسته شد.
مصاحبه کننده: دکتر بهرام علیزاده
انتهای پیام/