اجتماعیپیشنهاد سردبیرفرهنگیمطالب ویژه

روایت خبرنگاری که شاهد جان فشانی های سردار دلها بود؛ علت این همه وحشت آمریکایی ها از شهید سلیمانی چه بود؟

آوای سبز: درباره ترور سردار سپهبد قاسم سلیمانی، ژنرال ایرانی که خود را سرباز می دانست اما  نامش لرزه به تن آمریکایی ها می انداخت، روایات زیادی شده که برخی از سر دوستی تاجایی رفته اند که واقعیت سردار در آن پنهان می ماند و گم می شود و گروهی هم در آن سوی آبها چنان کینه وجودشان را فرا گرفته که قهرمان را از هیچ منظری بر نمی تابند.

از همین رو سخن در باره سلیمانی زیاد گفته شده و دراین یادداشت سعی بر این است که دلایل واقعی طرح ترور بررسی شود. اینکه از چه چیز قاسم سلیمانی می ترسیدند که تصمیم گرفتند به ناجوانمردانه ترین شکل او را به شهادت برسانند؛ اگرچه غافل از این بودند که او سال های طولانی دنبال چنین لحظه ای بود.

در این مطلب سعی شده است به ژنرال سلیمانی از زاویه نقشی که در منطقه حساس خاورمیانه داشت، پرداخته شود تا مشخص شود علت هراس و وحشت واشنگتن از سردار چه بود و چرا او را هدف قرار داد؟

سلیمانی برهم زننده نقشه ها

وقتی سال ها قبل رسانه های غربی و حتی برخی رسانه های منطقه بحث “پایان قرارداد سایکس پیکو” را راه انداخته بودند، کمتر کسی آن را جدی گرفت و باور اینکه جریان هایی برای تغییرات ژئوپلتیک منطقه و مرزهای قانونی کشورها نقشه داشته باشند، سخت بود.

اما زمانی که داعش در دهم ژوئن ۲۰۱۴ با اشغال موصل در شمال عراق، تشکیل دولت به اصطلاح اسلامی را اعلام کرد، برغم هیاهو و گرد و غبار جنگ در منطقه، زمزمه های پایان آن قرارداد تاریخی، بیشتر شنیده شد؛ از مسعود بارزانی در کردستان عراق تا رسانه های قدرتمند غربی که دیگر آشکارا و بدون رودربایستی بر طبل پروژه کوچک سازی کشورهای بزرگ منطقه می کوبیدند.

اگرچه برنامه ها و نقشه ها برای به هم ریختن نظم منطقه همچنان مطرح هستند، اما سه سالی از پایان آن روزهای آشفته و خطرناک که داعش آمده بود، نقشه جریان تغییرات گسترده منطقه را عملیاتی کند، گذشته است و همه آن طرح ها و نقشه ها بواسطه مردانی ناکام ماند که خیلی هاشان امروز در میان ما نیستند.

درآن روزها مردانی بودند که در عراق و سوریه در خط مقدم مقابل این جریان مشکوک ایستادند؛ مردانی که پیشاپیش آنان قاسم سلیمانی و ابومهدی المهندس قرار داشتند.

حالا این سوال بطور جدی مطرح است که به غیر از دشمنی آمریکایی ها با جمهوری اسلامی ایران، چه دلیل محکمی جریان تغییر در منطقه را به این جمع بندی رساند که قاسم سلیمانی نباید باشد؟

طرح های تقسیم

طرح های تغییر دموگرافی و جابجایی مرزها و کوچک سازی کشورهای بزرگ منطقه از هنگام اشغال عراق در ۲۰۰۳ میلادی بطور جدی مطرح بود. یکی از این طرح ها تجزیه عراق و سوریه و ادغام مناطقی از غرب عراق با شرق سوریه و تشکیل یک دولت سنی در منطقه و طرح دیگر تجزیه عراق به ۳ منطقه سنی ، شیعه و کردی، که اتفاقا جو بایدن رئیس جمهور منتخب آمریکا هم از طرفداران آن بود، پیش درآمد طرح کلان تغییرات منطقه است، اما برغم همه طراحی ها در عراق، اعم از جنگ فرقه ای بین سال های ۲۰۰۶ تا ۲۰۱۰ و نیز تلاش برای جدا کردن کردستان عراق از طریق اعطای خودمختاری ، این نقشه ها به شکست انجامید.

عراق؛ فاز اول تجزیه

سال ۲۰۰۶ که برای ماموریت خبری، اولین بار وارد بغداد شدم، همزمان بود با جنگ ویرانگر که یک سوی آن مردم بی دفاع شهرهای شیعه نشین بود و طرف دیگر آن القاعده ای که ساخت آمریکا و عربستان است و ابتدا به نام مبارزه با اشغالگران آمدند و در ادامه به شیعه کشی روی آوردند.

محلات بغداد در حالی به کشتارگاه جنگی فرقه ای تبدیل شده بود که زره پوش های آمریکایی کنترل خیابان های اصلی وحتی فرعی پایتخت را نیز به دست داشتند و گروه ها و باندهای فرقه ای و تروریستی در مقابل چشم این نیروها و زیر سایه آنان حتی به کودکان کم سن و سال هم رحم نمی کردند.

آن جنگ فرقه ای فوق وحشتناک زمانی فروکش کرد که مرجعیت عالی شیعه در عراق به ماجرا ورود کرد و به دلیل پذیرش ریش سفیدی ایران از سوی اکثر گروه های عراقی اعم از کردی، شیعی و سنی، آن هم به محوریت قاسم سلیمانی، طرح تجزیه عراق در آن دوره به شکست انجامید.

نقش قاسم سلیمانی فرمانده نیروی قدس در آن سال ها ، نقشی بسیار حساس و کارساز بود، مردی که هم شیعه ها و هم سنی ها و هم کردها به او که نفوذ شخصیتی و معنوی فوق العاده ای در عراق داشت، اعتماد داشتند و ژنرال های آمریکایی هم از این امر بخوبی واقف بودند؛ این اعتماد به سردار به حدی بود که مسعود بارزانی رئیس وقت منطقه اقلیم کردستان عراق درسال ۲۰۱۴ وقتی خود را در مقابل داعش تنها دید، از او کمک خواست.

سوریه؛ فاز دوم تجزیه منطقه

دور بعدی اما به سال های ۲۰۱۱ تا ۲۰۱۳ بر می گردد که جریان تغییر منطقه به سوریه نظر کرد؛ کشوری که به جزیره ثبات و امنیت در منطقه شهره بود و کمتر کسی پیش بینی می کرد، این کشور در یک مدت کوتاه زمانی، به لانه ده ها گروه تروریستی با نام های اسلامی تبدیل شود و از سراسر دنیا هزاران تروریست اجاره ای از مرزهای پاره شده توسط همسایگان به این کشور سرازیر شوند.

در طول یک دوره تقریبا ۳ ساله، تروریست های تکفیری، با کمک دولت های حامی تروریسم، با نمایش قطع سر اسرا و شهدای سوریه و با ایجاد رعب و وحشت، تا حومه دمشق پیش آمدند.

حوالی مارس ۲۰۱۴ که به همراه یک گروه از خبرنگاران ایرانی برای پوشش خبری انتخابات ریاست جمهوری سوریه وارد فرودگاه دمشق شدیم، تصور ما این بود که از فرودگاه تا دمشق در اختیار نیروهای ارتش سوریه است، اما زمانی که به غوطه در حومه دمشق رسیدیم، دو سوی اتوبان منتهی به پایتخت خاکریزی طویل را دیدیم که از هر دو طرف تک تیراندازان خودروهای عبوری را هدف می گرفتند.

آن روز برای همه یقین ایجاد شد که دیگر از سوریه اسد چیزی باقی نمانده است. برای تجزیه سوریه، چندین کشور منطقه اعم از عربستان، امارات، قطر و ترکیه هم قسم شده بودند تا با همراهی دولت های اروپایی و آمریکا، ابتدا حکومت بشار اسد را ساقط کنند.

روایات زیادی از روزهایی که گروه های النصره ، داعش و احرار الشام و ارتش آزاد به حومه دمشق رسیدند، وجود دارد که همه سران سوریه دیگر قطع امید کرده بودند. حتی شایعات و گزارش هایی وجود داشت که اسد که کشورش می رفت به دست تروریست ها بیفتد و اولین دولت تروریستی جهان در این منطقه حساس و راهبردی تشکیل شود، تقریبا کار را تمام شده فرض کرده بود و این تنها قاسم سلیمانی بود که به فرماندهان ارتش سوریه و رهبران این کشور اعتماد به نفس و اطمینان داد که با مقاومت می توانند از این گردنه نیز عبور کنند، بنابراین سردار با اندک یارانش، همراه باقی مانده ارتش سوریه وارد جنگ با تروریست ها شدند تا از سقوط دولت قانونی سوریه جلوگیری کنند.

عراق؛ فاز سوم تجزیه

یک بار دیگر آذر ماه ۱۳۹۲ (آخرین روزهای سال ۲۰۱۳ میلادی) راهی بغداد شدم. پایتخت عراق حال و روز خوبی نداشت و به هم ریخته بود. از یک طرف جریان های سیاسی مخالف ، فشار را به دولت نوری المالکی شدت داده بودند و از طرف دیگر اهالی استان الانبار در شهرهای الرمادی مرکز و الفلوجه دومین شهر الانبار تحصن هایی در قالب خیمه های اعتراض راه انداخته بودند.

گروه های مخالف عراقی، دولت های حامی القاعده و داعش در منطقه و غربی ها از تحصن کنندگان در الانبار به عنوان عشایر انقلابی، معترضان به حاشیه رانده شده و مخالفان دولت شیعی نام می بردند و گوش شنوایی نبود تا فریادهای نوری المالکی را بشنود که می گفت این ظاهرا تحصن کنندگان به گروه های تروریستی در سوریه مرتبط هستند و در خیمه هایشان سلاح انبار کرده اند.

آمریکایی ها حتی حاضر نشدند حرف های مالکی را در سفر آبان ماه همان سال به واشنگتن بشنوند که هشدار می داد اگر بساط حمایت از تروریست ها در سوریه جمع نشود، آنها به عراق سرازیر خواهند شد و کل منطقه را تهدید خواهند کرد.

برای توضیح بیشتر درباره خیمه های تحصن در استان الانبار عراق که حتی کردهای شمالی و گروه صدری ها نیز بازی خورده و به دام حمایت از آنان برخاسته بودند، باید کمی به عقب برگشت.

ماجرا از این قرار بود که بقایای القاعده از هنگام خروج نظامیان آمریکایی از عراق در سال ۲۰۱۱ به ابتکار ارتش آمریکا در قالب تشکیلاتی به نام شوراهای بیداری سازماندهی شدند. آنها ازسوی آمریکایی ها مسلح شدند و حقوق خود را از دولت عراق دریافت می کردند تا به اصطلاح با القاعده مبارزه کنند.

براساس گزارش ها از هنگام تاسیس داعش در سال ۲۰۱۳ و گسترش نفوذ آن در سوریه ، بسیاری از این نیروهای به اصطلاح شوراهای بیداری به داعش در سوریه پیوستند و بقیه آنان نیز در ژوئن ۲۰۱۴ پرچم های سیاه داعش را در شهرهای سنی نشین عراق بلند کردند.

آخرین روزهای دسامبر ۲۰۱۳ تا نیمه های ژانویه ۲۰۱۴ بغداد و شهرهای غربی و شمالی ملتهب بود و آن روزها مصادف با اربعین حسینی هم بود.

آن روزها برای پوشش مراسم اربعین درکربلا بودیم که در بیستم ماه صفر و روز اربعین امام حسین(ع)، خبر رسید که نوری المالکی وارد کربلا شده است. او آن روز سخنرانی افشاگرانه ای درباره حوادث جاری بخصوص در فلوجه و اطراف بغداد کرد و ضمن هشدار به عراقی ها ، به تندی بازیگران خارجی در منطقه و نیز گروه های سیاسی عراق را مورد انتقاد قرار داد.

اما سرانجام چند روز بعد اعلام شد که ارتش عراق از فلوجه عقب نشسته است و به این ترتیب این شهر بزرگ استان الانبار عملا سقوط کرده و به دست داعش افتاده بود و جنگ و گریز در سایر شهرهای الانبار در کمربند بغداد از جمله در ابوغریب، الصقلاویه و الگرمه ادامه یافت.

اما خبری که جهان را شوکه کرد، اعلام خبر سقوط موصل حدود ۶ ماه بعد در دهم ژوئن ۲۰۱۴ بود و به صورت دومینو وار ۶ استان عراق به دست داعش افتاد و چند استان دیگر هم عملا درگیر جنگ شدند و صدها هزار آواره در همان یک هفته اول روی دست دولت عراق گذاشته شد.

چند روز بعد دوباره عازم عراق شدم؛ بغداد دیگر آن شهر گرم و جذاب همیشگی نبود؛ انگار گرد غم بر در و دیوارش پاشیده بودند. داعش به نزدیکی های فرودگاه بین المللی بغداد رسیده بود. در پست بازرسی در داخل شهر انواع سلاح نیمه سنگین مستقر شده بود و گویی نظامیان عراقی برای درگیری در داخل پایتخت آماده شده بودند.

تکفیری ها از شمال، جنوب و غرب تا حومه های بغداد رسیده بودند؛ ابوغریب در حدود ۱۰ کیلومتری غرب، محمودیه، لطیفیه، یوسفیه و الطارمیه در جنوب و ابراهیم بن علی در شمال غرب پایتخت به صحنه جنگ و گریز تبدیل شده بود و نیروهای داعش و طرفدارانش در منطقه در حال پیشروی به سمت دروازه های بغداد بودند.

ارتش عراق عملا  فرو پاشیده بود و نیروهای پلیس هم در وضعیتی آشفته بسر می بردند و گروه های طرفدار داعش یا همان هسته های خفته در بغداد هم آماده بودند تا به محض ورود داعش به اولین خیابان های بغداد از لانه های خود خارج شوند و کنترل شهر را به دست بگیرند.

آمریکایی ها هم عملا به درخواست های کمک دولت عراق برای مقابله با داعش پاسخ منفی دادند و هیچ کشوری حاضر به کمک نشد.

حال سوال اینجاست که چه کسانی درآن روزهای سخت این توطئه را خنثی کردند؟

چند ماه بعد وقتی با محمد جاسم العسکری نماینده وقت پارلمان عراق و از فرماندهان یکی از تیپ های الحشدالشعبی درباره آن روزهای بیم و وحشت در مقرش در ابراهیم بن علی صحبت می کردیم، گفت: داعش همینجا که داریم صحبت می کنیم را گرفته بود و چند کیلومتر جلوتر تا نزدیکی های منطقه شعله در شمال بغداد رسیده بود.

او می گفت، قطعا افکار عمومی به سرعت دچار فراموشی می شود و اتفاقا راست هم می گفت چرا که در عصر اطلاعات که ذهن افکار عمومی بطور مستمر تحت بمباران خبری است، حافظه به شدت دچار ضعف می شود.

العسکری آن روز اصرار داشت برای ثبت در تاریخ این جمله را از قول وی بنویسیم، ‘اگر نبود فتوای تاریخی آیت الله سیستانی و اگر نبود پل هوایی تهران – بغداد و اگر درهای انبار سلاح ایرانی ها بر روی عراقی ها باز نشده بود و سلاح و نیروهای کمکی از ایران نمی رسید، سقوط بغداد حتمی بود’.
البته این موضوع را خیلی از مقام ها و شخصیت های عراقی طی این سال ها تکرار کرده اند و آشکارا برخورد ایران و آمریکا را با هم مقایسه می کنند، بویژه آنکه آمریکایی ها با عراق یک توافقنامه امنیتی هم داشتند، با اینحال حرف های محمد جاسم به عنوان فرماندهی که در ساعات اولیه هجوم داعش، می بایست داوطلبان را بدون سلاح سازماندهی کند، بسیار شنیدنی تر بود.
او گفت، روزهای اول و دوم بعد از سقوط موصل سرگرم سازماندهی داوطلبان برای اعزام به خطوط تماس بودیم، اما اسلحه نبود، بعضی ها سلاح شخصی که از قبل در خانه هایشان داشتند، آوردند، اما آنها هم مهمات به اندازه کافی نداشتند و ما عملا برای هر ۱۰ نفر یک کلاشینکف بدون گلوله داشتیم.
روزهایی که العسکری از آن یاد می کرد، داعش از دو راهی ابراهیم بن علی هم عبور کرده و به منطقه الصبیحات در جنوب ذراع دجله رسیده بود و تا منطقه شعله در حومه شمالی بغداد راهی نداشت و از آنجا با خمپاره ۶۰ و ۸۰ میلی متری شعله و کاظمین را هدف می گرفت.

عراقی ها خوب می دانند که مدیریت قاسم سلیمانی در روزهای سخت بغداد فراموشی شدنی نیست. نه تنها مقام های سیاسی، فرماندهان نظامی که حتی سربازان رده پایین ارتش عراق و بچه های الحشدالشعبی هم از حاج قاسم در آن روزها خاطره دارند و عکس های سلفی به یادگاری در گوشی هایشان حفظ کرده اند.

سردار آن روزها به قولی نه خواب داشت و نه خوراک؛ از یک سو سازماندهی و تسلیح نیروهای الحشدالشعبی یک اولویت جدی بود، درعین اینکه نیاز به آموزش هم داشتند.

از طرف دیگر هماهنگی برای انتقال سلاح ، تجهیزات و نیرو برای کمک به عراقی ها تا سد کردن حرکت داعش به سمت بغداد، دغدغه حاج قاسم بود و از طرفی هم شهر سامرا که آن روزها در محاصره قرار داشت، باید به هر قیمتی حفظ می شد، بویژه آنکه در صورت سقوط سامرا ، احتمال اینکه داعش مراقد ائمه را ویران کند بسیار زیاد بود که این می توانست شعله های یک جنگ خونین مذهبی را به دنبال داشته باشد.

بی شک حاج قاسم هم طراحی و نقشه دشمن را می دانست، هم تاکتیک ها را پیش بینی کرده بود وهم حرکت های بعدی داعش و پدرخوانده هایش را خوانده بود.

مرور رویدادهای جنگ در سال ۲۰۱۴ دقیقا نشان می دهد که او می دانست داعش چندی بعد به سمت اربیل در کردستان عراق سرازیر خواهد شد.

و مهمتر اینکه می دانست نقشه و طراحی مختص و محدود به عراق و سوریه نیست، بلکه سراسر منطقه حتی ترکیه را هم شامل می شود.

حاج قاسم آن روزها فقط به دنبال جلوگیری از خونریزی های بیشتر نه فقط درعراق که در سراسر منطقه بود؛ بی شک دامنه آن جنگ سراسر منطقه را می سوزاند و او خود را وقف نجات ملت های منطقه کرده بود.

سرانجام در یک بازه زمانی یک ماهه، آرامش نسبی به بغداد بازگشت گرچه تروریست ها در کمربند بغداد همچنان حضور داشتند. راه پایتخت به سمت سامرا هم باز شد و نیروهای مردمی و پلیس اتحادیه که خود را بازیافته بودند تا حدودا ۵ کیلومتری شهر تکریت در ۱۷۵ کیلومتری شمال بغداد هم رسیدند.

نکته ای که آن روزها نشان می داد، تمام نقشه و طراحی ها بر تجزیه عراق و سوریه و کشاندن دامنه آن به سایر کشورهای منطقه متمرکز بود، بازی برخی جریان های سیاسی عراق بود که انگار تعمدا در حال کمک به داعش هستند، بطوری که برخی جریان ها در بحبوحه حملات داعش برای ورود به بغداد و حرکت به سمت کربلا و اربیل، در کار تشکیل کابینه سنگ اندازی می کردند و اوج ماجرا به اربیل بازمی گشت که در آنجا مسعود بارزانی به کرات بغداد را به اعلام جدایی از عراق تهدید کرد.

بارزانی حتی از پاسخ به درخواست دولت مرکزی برای وارد کردن پیشمرگه های کرد جهت مقابله با داعش در سرزمین های شمالی طفره رفت و آن جنگ را جنگ شیعه و سنی خواند و گفت که وارد دعوای این دو طایفه نمی شود، این درحالی بود که تنها چند هفته لازم بود تا گرمای شمشیرهای داعش را در نزدیکی های گوشش احساس کند.

علاوه بر اینها با دستور رهبران منطقه کردستان عراق، نیروهای پیشمرگه مسئول حفاظت از شهرهای استان نینوا و صلاح الدین از مناطق بسیاری بدون مقاومت عقب نشستند تا داعش دست به جنایات گسترده تری بزند؛ بطوری که ایزدی های بی پناه و ترکمن های مظلوم تلعفر ، سهل نینوا و جنوب کرکوک به دست داعش سلاخی شدند و حتی سد موصل نیز به راحتی به دست داعش افتاد تا زنگ های خطر برای شهرهای پایین دست در مسیر دجله مانند سامرا و بغداد به صدا در آید.

حاج قاسم در بغداد – حاج قاسم در اربیل

سرانجام داعش اواسط مرداد ، یورش به سمت اربیل را آغاز کرد؛ بطوری که خبرش نه تنها شهرهای کردنشین که سایر نقاط عراق و حتی جهان را با شوک دیگری روبه رو ساخت.

آن روز در هتل منصور شهر بغداد با یک منبع که صحبت می کردم، گفت حاج قاسم آنجاست، باور کردنی نبود؛ او یک روز قبل در بغداد بود.

بعدها اما خود مسعود بارزانی فاش کرد که بعد از ناامید شدن از کمک دوستانش مانند آمریکایی ها و ترکیه ، به فوریت با سردار تماس می گیرد و از او کمک می خواهد.

حاج قاسم و نیروهایش بلافاصله با محموله ای از سلاح وارد اربیل می شوند و یک باردیگر نقشه تجزیه عراق توسط داعش نقش بر آب می شود.

اربیل؛ فاز چهارم تجزیه

زمزمه های جدایی در ماه های آخر جنگ علیه داعش در سال ۲۰۱۷ یک باردیگر از اربیل بیرون زد، اما همانطور که تصور می شد کردها تا اواخر شهریور یا سپتامبر و آزادی شهر موصل مرکز استان نینوا اقدامی نکردند.

آن روزها درجریان عملیات آزادسازی شهرهای موصل و تلعفر در این مناطق بودیم که خبرهایی شنیده می شد مبنی بر اینکه منطقه اقلیم کردستان عراق قصد راه اندازی یک کارزار تحت عنوان “همه پرسی استقلال” را دارد.

باورش چندان سخت نبود، به دلیل اینکه مسعود بارزانی و برخی از رهبران کرد عراقی، پیشترها نیز این زمزمه ها را مطرح کرده بودند. بطوری که در سال ۲۰۱۴ و در بحبوحه یورش داعش به عراق، چندین نوبت این مساله را مطرح کردند و شاید اگر کار توقف داعش در حومه بغداد اندک زمانی بیشتر طول می کشید، این اتفاق می افتاد.

در همان روزها به همراه ابومصطفی خبرنگار محلی، راهی کرکوک شدیم. البته مقام های عراقی و بخصوص الحشدالشعبی موافق این سفر نبودند، چرا که اوضاع منطقه کاملا ملتهب بود و گروه های مختلف کردی حتی نیروهای پ ک ک هم خود را آماده درگیری کرده بودند.

خبرها از اربیل هم حاکی از آن بود که ستون های نظامی ارتش آمریکا در این شهر به حرکت در آمده اند و منابع احتمال می دادند که آنها قصد دارند به سمت کرکوک حرکت کنند.

کرکوک آن روزها به یک بشکه باروت تبدیل شده بود، بطوری که مقرهای گروه های مختلف قومی اعم از کردی و ترکمن آماده نبرد شده بودند و حالت آماده باش جنگی به خود گرفته بودند.

خیابان های کرکوک آن روز کاملا خلوت بود و اکثر جمعیت در خانه ها به انتظار بودند. به ندرت خودروی درحال تردد در خیابان های مرکزی دیده می شد و اکثر مغازه ها نیز بسته بود.

در همان شب ها خبرهایی بود مبنی بر اینکه درگیری هایی البته محدود در نقاط مختلف منطقه رخ داده است. ترکمن ها با قطعیت هرگونه زمزمه جدایی را رد کرده و بویژه از اینکه کرکوک را در همه پرسی لحاظ کنند، به شدت خشمگین بودند.

آنچه سایر گروه های قومی و مذهبی در مناطق شمالی را از عملکرد کردها در بحث همه پرسی عصبانی کرده بود، نوعی فرصت طلبی از سوی اقلیم کردستان عراق بود، بطوری که هر منطقه ای که ارتش از هم پاشیده عراق در سال ۲۰۱۴ ترک کرده بود، بعد از متوقف ساختن داعش و سپس عقب راندنشان، نیروهای پیشمرگه وارد این مناطق شده بودند و حالا قصد الحاق به اقلیم را داشتند.

این گزارش ها و خبرها بخشی از روند پر ماجرایی بود که جریان داشت و ازآنچه درپشت صحنه می گذرد، کسی چیزی نمی دانست و هنوز هم بسیاری از جزییات آن فاش نشده است.

منطقه آبستن حوادثی بود که پیش بینی درباره عواقب و پیامدهای آن چندان سخت نبود؛ شب هنگام که از کرکوک برگشتیم ، از یکی از نزدیکان حاجی شنیدم که او طی ۲۴ ساعت گذشته دستکم سه بار بین کردستان عراق و بغداد رفت و آمد کرده است.

ارتباطش درشمال با رهبران کرد دراین مدت هرگز قطع نشد و در عین حال در بغداد و در منطقه سبز و در دفتر حیدرالعبادی و دیگر رهبران عراق تمام تلاش خود را کرد تا جلوی یک بحران فاجعه بار منطقه ای دیگر را بگیرد و هرچه درتوان داشت صرف کرد تا جلوی خونریزی گرفته شود.

حاج قاسم روزهای متمادی بدون ساعتی خواب از این سو به آن سو در حرکت بود و بالاخره موفق شد؛ ابتدا با رایزنی هایش دولت های عراق و ترکیه را متقاعد کند که مرزهای هوایی و زمینی کردستان عراق را مسدود کنند و در ادامه نیروهای الحشدالشعبی و دیگر نیروهای مسلح عراق ۱۷ اکتبر ۲۰۱۷ پس از یک سلسله درگیری های نه چندان شدید وارد کرکوک شدند و به دنبال آن ۱۰ روز بعد، مسعود بارزانی از ریاست اقلیم کناره گیری کرد تا عملا این طرح تجزیه نیز به بایگانی سپرده شود.

کینه آمریکایی ها

اهداف و نیات آمریکا در طول این دوره با مدیریت و بازی هوشمندانه سردار خنثی شده بود؛ اسقاط حکومت بشار اسد در سوریه هدف کوچکی نبود؛ نه تنها آمریکایی ها که بسیاری از کشورهای منطقه بر روی آن شرط بسته و سرمایه گذاری کرده بودند.

براندازی حکومت در عراق نیز از دیگر اهدافی بود که آمریکایی ها اگرچه درظاهر بروز نمی دادند، اما مروری بر مجموعه سیاست ها و بکارگرفتن دکترین های نظامی و امنیتی در طول این دوره نشان می دهد که واشنگتن در عمل قصد داشته است نظام سیاسی عراق را دگرگون کند.

اینکه القاعده و داعش و سایر گروه های تروریستی در منطقه مولود نقشه های آمریکایی ها و سعودی ها هستند، امری است آشکار و فاش بگونه ای که هم هیلاری کلینتون وزیرخارجه اوباما و هم دونالد ترامپ به این امر اعتراف کرده اند. برای تشکیل این گروه ها سرمایه گذاری هنگفتی صورت گرفت و در طول دوره ۲۰۰۳ تا ۲۰۱۷ هم بخش بزرگی از بودجه هزاران میلیاردی که ترامپ برای جنگ عراق منتقدش بود، مختص تشکیل این گروه های تکفیری شده بود.

حتی در طول جنگ علیه داعش در عراق نیز آمریکایی ها همواره مواضع الحشدالشعبی و ارتش عراق را بمباران می کردند و بعد آن را توجیه ، یا اینکه محموله های کمک های نظامی و غیر نظامی برای داعش در صحنه های نبرد پرتاب می کردند و دوباره با یک تکذیبیه یا جمله کوتاه “اشتباه شد”، آن را جمع می کردند.

در حقیقت سردار تمام سرمایه گذاری های آمریکا و عربستان و دیگر متحدان واشنگتن را به باد داده و همه برنامه هایشان را ناکام گذاشته بود.

وحشت از محبوبیت سردار و آینده

یکی از دلایل ترور سردار را باید وحشت آمریکایی ها و دولت های منطقه از محبوبیتی دانست که سردار در میان ملت های منطقه کسب کرده بود.

ژنرال ایرانی حالا یک سردار محبوب فقط برای ایرانی ها نبود، در سراسر منطقه نام حاج قاسم با دنیایی از امید و پناه تعریف می شد.

سردار سلیمانی علاوه بر مدیریت جنگ علیه گروه های تروریستی و تکفیری در منطقه بخصوص عراق و سوریه، نقش مهمی در خواباندن فتنه میان کردها و ترکمن ها در شمال عراق بویژه در ماجرای درگیری های شهر طوز خورماتو در شمال استان صلاح الدین ایفا کرد و اجازه نداد درگیری های محدود میان آنان در سال ۲۰۱۶ به جنگی تمام عیار تبدیل شود که این را هم فرماندهان کرد و ترکمن منطقه می توانند شهادت دهند.

ابتکار ایجاد الحشد السنی و الحشد مسیحی با هدف مشارکت دادن همه اقوام در جنگ علیه داعش و تلطیف اختلافات و کینه های قدیمی در سطح منطقه نیز از دیگر برکات وجود او بود و هرگاه اختلافات بطرز خطرناکی بالا می گرفت، از او دعوت می شد تا به عنوان میانجی، میان اقوام و طوایف عراقی ریش سفیدی کند و از دیگر خاطراتی که از سردار می ماند اینکه برای حل اختلافات میان جریان های سیاسی عراق نیز همواره تلاش کرد.

قاسم سلیمانی برای خاموش کردن آتش فتنه های منطقه مجاهدت های فراوان دیگری هم داشت؛ قطعا ترکیه ای ها و قطری ها هم از او خاطراتی دارند.

او با اینکه لباس نظامی و رزم برتن داشت و با تروریست های تکفیری در ستیز بود، اما همواره سفیر صلح هم بود و به صلحی فراگیر در منطقه می اندیشید و آخرین سفرش به بغداد هم در حالی هدف تیر ناجوانمردانه آمریکایی ها قرار گرفت که در مسیر صلح گام برداشته بود و پیامی به مقصد ریاض را برای عبدالمهدی نخست وزیر وقت عراق می برد.

علاوه بر همه اینها سردار نه وابستگی حزبی داشت و نه دلبستگی ها دنیایی، او به دنیایی عاری از جنگ می اندیشید؛ به دنیایی مملو از صلح که در آن نیاز به انبار کردن سلاح نباشد، به هزینه برای جنگ نباشد. او شخصیتی بود که فارق از همه وابستگی های سیاسی و حزبی، شکوه و عظمت ایران به عنوان خیمه گاه و تکیه گاه همه مظلومان منطقه دغدغه اش بود و همواره در پس زمینه ذهنش به آن می اندیشید.

دوباره این سوال را باید تکرار کنیم که دلیل این همه تعجیل و شتابزدگی ترامپ و تیم تندرو او در ترور حاج قاسم برای چه بود؟ برای اویی که برای خاورمیانه ای با ثبات و آرام و به نیابت از همه ملت های جهان با تروریسم بین الملل جنگید؛ برای این سوال فقط یک پاسخ وجود دارد و آن اینکه نئوکان های جنگ طلب آمریکایی، آینده منطقه را با  حضور سردار برای خود ناامن می دیدند؛ آنها از آینده هراس داشتند.

حاج قاسم انگار برای زندگی زمینی ساخته نشده بود؛ آسمانی بود، اما همین زندگی زمینی به ما می گوید چرا آمریکایی ها تا این حد از او وحشت داشتند. آینده ای که سردار برای منطقه در ذهنش طراحی کرده بود، جایی برای آمریکا دیده نشده بود.

بی شک، تاریخ فرماندهان و سرداران زیادی به خود دیده است و اکنون هم هستند و درآینده هم خواهند بود، اما نه در قامت سردارانی چون قاسم سلیمانی که خود را وقف امنیت ملت ها کرده بود و حالا با شهادتش از  ضریب امنیتی منطقه و حتی جهان کاسته شده است.

و سردار قاسم سلیمانی در همه این مدت یک یار وفادار داشت که کم لطفی است از او نامی برده نشود و او کسی نیست جز ابومهدی المهندس؛ مردی که باید در موردش بیشتر نوشت!/ایرنا

انتهای پیام/

مشاهده بیشتر

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

دکمه بازگشت به بالا